۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

با همون قنداق کوبوند تو جمجمه ی دختر لاغر، از دماغ و دهنش خون اومد بی هوش شد، کشیدنش بردنش

توی اتوبوس بودیم ، حدودای ساعت سه و نیم
در حال حرکت به سمت میدون ولی عصر ، از ونک
مردم به آرامی اما به آهنگ بالا در حال حرکت به سمت میدون ولی عصر بودن
سر ایستگاه که .وایستاد ، دوتاشون وارد اتوبوس شدن
یکی شون که چاقتر بود و تو مایه های 22 سن داشت یه جا واسه نشستن پیدا کرد
اون یکی موهاش رنگ کاهی بود ، پالتوی صورتی پوشیده بود ، بچه سال تر بود و خیلی لا غرتر
اون چاق همش میخندید به لاغر جمع و جور اصرار میکرد که بیاد ور پاش بشینه
به شوخی میگفت بابا تو که چیزی نیستی ، ورزش واسه پاهام
هی میگفتن میخندیدن ، بقیه تو اتوبوس در حال حرف زدن بودن
یکی فحش میداد ، اون یکی نفرین میکرد ، همه مخالف بودن ، موافقا سدایی ازشون در نمیومد
سر فاطمی ، یهو ، لباس شخصی ها ریختن یه پسر گرفتن
یارو داشت خیلی آروم میرفت به سمت پایین که نشونش کردن و گرفتنش
اتوبوس سمت خانوما شلوغ شد ، همه هو کردیم ، داد زدیم نبرش ، سر و صدا که بالا گرفت
همه ی پیاده رو به سمت اتوبوس برگشت
لباس شخصی ها بیشتر شدن ، هجوم اوردن سمت اتوبوس
یه سری لباس شخصی با تفنگ آی بزرگ ، روی موتور کوبیدن به شیشه های اتوبوس
وحشی شدن ، هجوم اوردن به سمت اتوبوس
راننده ی بی شرف نگه داشت ، در عقب زد
سه تا گولاخ وارد اتوبوس شدن ، وحشتناک ، وحشتناک بودن
دختر لاغر پالتو صورتی ُ نشون کرده بودن این دفعه
یارو داد زد پیاده شو
دختر عقب رفت ، گفت من که چیزی نگفتم ، گفتم ولش کنین
اومد جلوتر دست دخترلاغر گرفت کشید ، گفت بهت میگم بیا
دوستش بغلش کرد گفت آقا برو ، ما گفتیم فقط ولش کن
دو تای دیگه هم اومدن تو اتوبوس سمت خانوما
جا نبود
ما گرفتیمشون که دستشون به دختر نرسه
یارو قنداد تفنگش برد بالا کوبوند تو دلم ، بعد کوبوند تو دست خانوم بغلی ، مادر بود احتمالا
بعد با همون قنداق کبوند تو جمجمه ی دختر لاغر
تو بغل زن افتاد ، از دماغ و دهنش خون اومد
بی هوش شد ، کشیدنش بردنش
بد بردنش
بد
دوستش جیغ زد ، نبرینش ، دوستم فقط گفت ولش کنین
دوست چاق رُ هم بردن ، با موی سر کشیدنش بردنش
کف آسفالت لگد میزدن می بردنش
دو تا دختر شاد بردن
انداختن تو ماشین شخصی بردنشون
خیلی شیک و خوشگل بودن
گناه داشتن
تا آخر اما پای حرفشون بودن
شرف داشتن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر